برخی رخدادهای تاریخ معاصر ایران چنان تعیین کنندهاند که میتوان تاریخ آن دوره را به قبل و پس از آن تقسیم کرد. این رخدادها خود سرفصل تحول و دگرگونی در سالهای پس از آن شدند، و بدون چنان تصمیمها یا اتفاقهایی، بسیاری از وقایع مهم پس از آنها رخ نمیداد. از این منظر، نوشتن و گفتن از این رخدادها و افکندن نگاهی بر برخی از روایتهایشان، همچنان میتواند عبرتآموز و محل تامل باشد.
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران و رهبر وقت آن (آیتالله خمینی)، از جمله این رخدادها است که بهرغم گذشت نزدیک به ۳۵ سال، همچنان جدلخیز و اسباب منازعه و چالش در میان اهل سیاست و تاریخ است.
اکبر هاشمی رفسنجانی که از چهرههای کلیدی در تصمیمگیری و نهاییکردن این موضوع بود و خاطرات و روزنوشتهای او از جمله اسناد مهم در بیان رخدادهای آن روزهای خون و خطر به شمار میرود، فردی است که به دلیل نقش تعیینکنندهاش در آن سالها و حضورش در مرکز تصمیمگیریها، روایتش از آن روزها اهمیت دارد؛ بهویژه اینکه در سالهایی که این روزنوشتها و ضمایم آن منتشر شد (بیش از ۲۰ سال بعد از پذیرض قطعنامه)، خود بحث و جدلهای تازهای را درباره تاریخ جنگ ایجاد کرد.
تغییر نظر آیتالله خمینی در کمتر از یک ماه؛ از ادامه جنگ تا پذیرش قطعنامه
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از روز پنجشنبه، ۲۶ خرداد ۱۳۶۷، از شبی سخن میگوید که در جبهه بوده است و به نظر میرسد که کلید پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ از همان شبها شکل گرفت که نیروهای ایران مدام هدف حمله ارتش صدام حسین قرار میگرفتند و نشانههای ضعف در این سوی جنگ آشکارتر میشد.
او مینویسد که نزدیک اذان صبح به همراه حسن روحانی «درباره راهکارهای ممکن برای آینده جنگ فکر کردم و سپس این موضوع را با دکتر روحانی در میان گذاشتم: یا بسیج عمومی برای جنگ، یا پذیرش صلح. راه دیگری به نظرمان نمیرسد.» (پایان دفاع، آغاز بازسازی-ص ۱۷۱)، و سپس مینویسد که ساعت شش صبح به طرف تهران حرکت میکنند و در ساعت شش عصر همان روز، «آقایان خامنهای و نخستوزیر (موسوی) و احمدآقا (خمینی) به منزل آمدند. وضع جبههها را گفتم و پیشنهاد کردم یا امکانات کشور را برای یکسره کردن جنگ بسیج کنیم، یا جنگ را تمام کنیم. قرار شد من و آقای رئیس جمهوری، این مطلب را خدمت امام مطرح کنیم، با توضیح اینکه دادن امکانات مورد نیاز به جنگ، کشور را در ریاضتی شدید قرار میدهد و عواقب بدی خواهد داشت.» (همان).
یک روز بعد (۲۸ خرداد ۱۳۶۷) هاشمی رفسنجانی از آمدن علی خامنهای و رفتن این دو به دفتر رهبری، و سپس همراه شدن احمد خمینی در نشست مشترک با آیتالله خمینی، سخن گفته و نوشته است: «وضع جبههها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ، یا پذیرش ختم جنگ، را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند و برای حکم واجب بودن رفتن به جبههها برای همه، کاری که سال گذشته نشد و پیشنهاد شده بود، اظهار آمادگی کردند.» (همان- ص۱۷۲).
به نوشته آقای هاشمی، یک روز بعد، عراق در همراهی سازمان مجاهدین خلق با نیروهای آن، به «مهران» حمله کرد، و هاشمی رفسنجانی در پانوشت روز ۳۰ خرداد هم از قول رادیو «بیبیسی» آورده است که «سازمان مجاهدین خلق ایران ادعا کرده است که شهر مهران … را تصرف کرده و بر نیروهای مسلح ایران تلفات گستردهای وارد آورده است.» (همان ص۱۷۷).
روز بعد، هاشمی و روحانی به محل قرارگاه رمضان در شهر کرمانشاه میروند و با حضور محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه پاسداران)، درباره چگوگی تجهیز امکانات جنگ بحثی طولانی انجام میدهند. یک روز پس از آن (یکم تیرماه)، هاشمی از نوشتن یک گزارش تحلیلی درباره شرایط جنگ که قرار است به رهبری ارائه کند، سخن میگوید و اینکه همزمان فرماندهان جنگ «خواستار تخلیه منطقه ماووت شدند» که «پس از بررسی، با همه تلخی و آثار سوء احتمالی، به ناچار پذیرفتم.» (همان- ص۱۸۴).
پنجشنبه، دوم تیرماه، محسن رضایی طرح کلی درباره آینده جنگ و نیازهای سپاه را به هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا در جنگ ارائه میکند، و رفسنجانی به تهران میآید و مینویسد: «برای اخذ آخرین نظریه به زیارت امام رفتم، گفتند مقاومت تا آخرین حد»، و در ادامه مینویسد که شب نیز در جلسه سران قوا در دفتر آقای خامنهای و با توجه به تاکید رهبر، «قرار شد همه امکانات برای تداوم دفاع بسیج شود و دولت وارد جنگ شود و ریاست ستاد را هم نخستوزیر بر عهده بگیرد.» (همان ص ۱۸۷).
شرایط جنگ روز به روز به ضرر نظام جمهوری اسلامی است و عراق نیز، به نوشته آقای رفسنجانی، اعلام میکند که دو هزار نفر نیروی ارتشی ایران را در حملههای اخیرش اسیر کرده است.
در همین فاصله، اخبار حملات گسترده عراق میرسد و روز ۱۲ تیر، هواپیمای ایرباس ایرانی بر فراز تنگه هرمز با موشک «ناو وینسنس» سرنگون میشود و ۲۹۰ مسافر و خدمه آن کشته میشوند. اگرچه به نوشته هاشمی رفسنجانی، آمریکا از طریق سفارت سوئیس (حافظ منافع) پیام داده و شفاهی اظهار تاسف کرده و گفته است که آماده پرداخت غرامت است، اما نفس این اتفاق، جو متفاوتی به وجود آورد؛ به ویژه که در همان روزها درگیریهایی بین نیروهای سپاه با آمریکاییها در خلیج فارس درمیگرفت و نیروهای آمریکایی به شکلی از نیروهای عراقی حمایت میکردند تا این گفته رونالد ریگان به اثبات برسد که جنگ ایران و عراق نباید برندهای داشته باشد.
در همین روزها (شنبه، ۱۷ تیر)، هاشمی رفسنجانی از ملاقات خود با آیتالله منتظری خبر میدهد و مینویسد: «ایشان هم معتقد به لزوم ختم جنگ از طرق سیاسی است» (همان-ص۲۰۴)، تا جبهه و گفتمان طرف خودش را در زمینه پذیرش قطعنامه، در ساختار قدرت بیشتر تقویت کند. در همین روزها خبر حمله عراق به خرمشهر و آبادان شرایط را نگرانکنندهتر از پیش میکند؛ به نحوی که فریاد اعتراض استاندار خوزستان را در مورد ضعف نیروهای ارتشی و سپاهی بلند کرد.
شرایط به گونهای نگران کننده میشود که هاشمی رفسنجانی ساعت شش صبح روز ۲۳ تیر، «با دو فروند فالکن و جتاستار به طرف تهران پرواز» میکند و از سران قوا میخواهد «تا عصر برای مذاکره درباره آینده جنگ به منزل بیایند... ساعت پنج عصر سران قوا و احمدآقا آمدند و ... بعد از کمی بحث، سیاست ختم جنگ مورد اتفاقنظر قرار گرفت و دستهجمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم .» (همان-ص ۲۱۰).
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در گزارش آقای هاشمی آمده است که پس از یک ساعت بحث و ارائه آماری از ناتوانی در برآوردن خواستههای سپاه و نامه معروفی که محسن رضایی به خواست آقای هاشمی برای همین اوضاع نوشته بود، «سرانجام ایشان موافقت کردند و فرمودند با حضور جمعی از وجوه روحانیت و مدیران و مسئولان تصمیمگیری شود.» قبل از روز گردهمایی اصلی (۲۶ تیر)، «احمدآقا خبر داد که امام مطالبی برای جلسه یکشنبه نوشتهاند و با آتشبس موافقت کردهاند و افراد افراطی را از اظهار مخالفت بر حذر داشتهاند.» (همان - ص ۲۱۴).
روز بعد، جمعیتی بزرگ در دفتر رهبری گرد میآیند و با مدیریت آقای خامنهای، ابتدا پیام آیتالله خمینی خوانده میشود و سپس افرادی دیگر، از جمله هاشمی رفسنجانی، به توضیح دلایل این پذیرش میپردازند. یک روز پس از آن، پس از اعلام خبر از رادیو، آقای هاشمی به مجلس میرود، و در خاطرات خود مینویسد: «پیام امام به گونهای است که زمینه ابراز مخالفت را بهکلی از حاضران سلب میکند و در نتیجه کسی ابراز نارضایتی نکرد.»
روز بعد (۲۹ تیر)، پیام آیتالله خمینی درباره حج، زمان مناسبی است تا در بخشی از آن به موضوع پذیرش قطعنامه هم بپردازد و آن جمله معروف «جام زهر» را بیاورد: «خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال شما جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و … بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سرکشیدهام.» (صحیفه، جلد ۲۱ ص ۷۴).
وقتی قطعنامه پذیرفته شد، صدام برای گرفتن امتیازات بیشتر، به همراه ارتشی از سازمان مجاهدین خلق به ایران حمله کرد که نتیجه آن جنگ سختی شد که با عقبنشینی نیروهای عراقی، به نفع ایران به پایان رسید. اگرچه این سوال باقی ماند که صدامی که پیش از ایران (یک سال و همزمان با صدور قطعنامه ۵۹۸) این قطعنامه را پذیرفته بود، چرا بعد از پذیرش ایران، باز هم حمله کرد، و خسارات بعد از پذیرش آتشبس، بر عهده چه دولتی است؟
قطعنامه پس از برجام و منویات رهبری
در ایران سنتی جاری است که برخی از اتفاقات روز را به وقایع گذشته پیوند میزنند و از آن طریق، نوع تصمیمگیری را مناسبسازی میکنند. این نوع رفتار البته در میان مخالفان دولتهای منتسب به «إصلاحات» و اعتدالیون بیشتر رایج است که مقطعی از رفتارهای بزرگان صدر اسلام را ملاک قرار میدهند و با معیارهای ۱۴ قرن پیش، میخواهند وقایع امروز را همسانسازی، و با حرکتهای امروزی مخالفت کنند. اما پس از «برجام»، این همسانسازی به تاریخ بعد از انقلاب، و به خصوص ماجرای چگونگی پذیرش «قطعنامه» مرتبط شد؛ به نحوی که برخی از مخالفان توافق هستهای ایران و غرب، از پذیرش قطعنامه به عنوان «جام زهری» یاد میکنند که آیتالله خمینی در متن دستنویسش درباره پذیرش آن آورده بود، و میخواهند بگویند که آیتالله خامنهای هم در توافق با برجام، بیش از آنکه خواسته قلبیاش باشد، به دلیل فشارهای اطرافیان و از روی اجبار، تن به چنین توافقی داده است.
آنها برای این نوع رفتار، واژهای هم ابداع کردهاند که در عالم سیاست با عنوان «منویات رهبری» شهرت یافته است که معنای ساده آن این است که رهبر در برخی مواقع با چیزی مخالفت قلبی دارد، اما به دلیل شرایط و حساسیتها، آن را ابراز نمیکند، و لذا «ما» (هواداران رهبر یا مجذوبان در ولایت) آن را کشف کرده و فهمیدهایم که منظور اصلی آقای خامنهای چیست.
اما نکته جالب توجه این است که برابر آن چیزی که در سایت آیتالله خامنهای موجود است، ایشان در چند مقطع و تا پیش از آنکه اصولا مسئلهای به نام «برجام» به میان آید، درباره پذیرش قطعنامه از سوی آیتالله خمینی سخن گفتهاند، که همگی آنها بر این نکته تاکید دارد که پذیرش قطعنامه نه ناشی از فشار کسی در خارج و داخل، که بر اساس شرایط روز و «به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد.» (۱۴ خرداد ۱۳۷۵).
در سالهای بعد از دولت هاشمی رفسنجانی، کمتر سخنی از آقای خامنهای درباره پذیرش قطعنامه به چشم میآید، اما همین میزان سخن هم دست منتقدان برجام را که میخواهند آن را با قطعنامه زمان آیتالله خمینی مشابهسازی کنند، تهی میکند و نشان میدهد که علی خامنهای هم جزو کسانی بود که آقای خمینی را به سمت پذیرش قطعنامه سوق داد.
قطعنامه و مسئله غرامت
اما مهمترین پرسشی که چند سالی است ایرانیان با آن دست به گریباناند، بحث دریافت غرامت از کشور عراق است؛ چرا که این کشور برابر ارزیابیهای سازمان ملل در همان سالها، «کشور متجاوز» شناخته شد. این مسئله هنگامی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که عراق در دسامبر ۲۰۲۱ اعلام کرد «پرداخت ۵۲ میلیارد و ۴۰۰ ملیون دلار غرامت جنگی به کویت به پایان رسیده و آخرین قسط آن به ملبغ ۴۴ میلیون دلار پرداخت شده است.» (یکم دی- ایسنا به نقل از شبکه الجزیره).
جنگ عراق و کویت پس از جنگ ایران و عراق رخ داده بود و در ایران نیز بارها از سوی برخی از مقامها، اعلام شد که عراق بر ایران خساراتی تا هزار میلیارد دلار وارد کرده است. اما در ارزیابیهایی که بعدها از سوی تیم اعزامی از طرف خاویر پرز دکوئیار (دبیرکل وقت سازمان ملل) در خرداد ۱۳۷۰ انجام شد، کارشناسان سازمان ملل این خسارات را ۹۹ میلیارد دلار مستقیم، و ۱۵۰ میلیارد دلار غیرمستقیم (بر اساس هر دلار ۲۳۷ ریال به نرخ آن زمان) ارزیابی کردند (از متن نامه کارزار مطالبه دریافت غرامت از عراق روی سایت کارزار- دوم آذرماه ۱۴۰۰).
اما به نظر می رسد که ماجرا به این سادگی نیست، چرا که هنوز و بهرغم آنکه دو کشور با یکدیگر روابط صمیمانهای دارند، وضعیت آنها در مورد جنگ در همان حالت آتشبس باقی مانده است و قرارداد صلحی میان این دو کشور برقرار نشده است. در صورت عقد چنین قراردادی، طبیعی است که دو طرف میتوانند به دادگاه بینالمللی لاهه رجوع کنند و رای دادگاه نیز مورد پذیرش دو طرف قرار گیرد. اما بهرغم روابط بسیار خوب بین دو کشور، تاکنون ارادهای برای اجرای این بخش قطعنامه (بندهای ۶ و ۷) آن وجود نداشته است وطبیعی است که تا چنین ارادهای شکل نگیرد، سخن از ضرورت پرداخت غرامت، راه به جایی نخواهد برد.